قند عسلمقند عسلم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

دنیای من نی نی نازم

واکسن دوماهگی

10ابان وقت واکسن 2 ماهگی داشتی  موقع زدن واکسن خیلی گریه کردی خانومه گفت از پای چپت بیشتر مراقبت کنم وحتما کمپرس سرد واسه روزه اول وگرم واسه روز دوم بذارم ولی شما هیچکدومو دوست نداشتی و بیشتر گریه میکردی من هر نیم ساعت دمای بدنتو میگرفتم که بالا نره وتب نکنی خیلی اذیت نکردی پسر گلم ...
22 آبان 1393

عکس

7 روزگی پسرکم 20 روزگی پسرم واولین مهمونی خونه مادرجونش     ...
22 آبان 1393

خاطره روز تولد پسرم با تاخیر فراوان

ا مروز دوشنبه 10شهریور1393 شب قبل زايمان مثلا بابا کاوه ميگفت زود بخوابم اما خب تا خوابيدم شد 12 البته خوابمم نميبرد اما بابا زود خوابش برد  من خيلي استرس داشتم و مامانی هم اون شب خونه ی ما بود که بعد از کلی صحبت ودلداری من خوابید صبح هم ساعت4.30 بيدار شدم حموم رفته بودم اما يه بار ديگه رفتم و ارايش كردم و موهامو اطو كشيدم و لباس پوشيدم و مامانی منو از زير قران رد كرد و ............  بعد رفتیم دنبال بابایی (بابای من) و راهی بیمارستان شدیم ساعت5و 30 بيمارستان بوديم  هنوز مسئول پذيرش نيومده بود ما هم رفتیم تو نماز خونه منتظر موندیم تا 10 دقیقه مونده به 6رفتیم که بهم گفتن باید بری بلوک زایمان که دیگه کسی رو بج...
22 آبان 1393

پسرم بدنیا اومد

دوشنبه 10 شهریور 1393 ساعت 9:05 صبح دانیال مامان تو بیمارستان ابان توسط دکتر قوامی  بدنیا اومد  ...
30 شهريور 1393

فقط وفقط 10ساعت مونده

امروز یکشنبه 9 شهریور1393 امشب اخرین شبیه که گل پسرم تو دل مامانشه  فردا روی ماهتو مبینم مادر جان دیگه فکرم خسته تر از اونیه که بخوام چیزی برات بنویسم .دیگه وقتی بهتر شدم میامو هم عکس تو هم خاطره روز بدنیا اومدنتو برات مینویسم عزیزکم. مواظب خودت باش عزیزم ...
9 شهريور 1393

2 روز پر استرس

امروزشنبه  8 شهریور 1393 امروز اخرین باریه که برای چکاب میریم مطب خانوم دکتر قراره ساعت ورودمون به بیمارستانو بهمون بگه  یکم استرسم از قبل بیشتر شده  خدایا مواظب گل پسری من باش   ...
8 شهريور 1393

3 روز بیشتر نمونده

امروز جمعه 7 شهریور 93 این روزا هر ثانیه مثل یه ساعت برام میگذره هر روز ساک وسایل بیمارستانو میارمو چک میکنم که نکنه چیزی یادم رفته باشه ولی همه چیز سر جاشه   شبا تا صبح چند بار بیدار میشم و بارویای بیمارستان ولحظه بدنیا اومدنت دوباره خوابم میبره  ایشالا زودتر این روزا بگذره ومن تو رو تو بغلم بگیرم عروسکم  بیشتر از قبل مواظب خودت باش پسرم  بوسسسسسسسسسس برا عزیزکم ...
8 شهريور 1393

4 روووووووووووز

امروز پنجشنبه 6 شهریور 93 عزیز مامان از یه طرف هیجانم زیاد شده واسه دیدنت از یه طرف دلم واسه این یکی بودنمون تنگ میشه  ولی بیشتر خوشحال اینم که بزودی میبینمت عسیس مامان با این که کارام یکم زیاد شده ولی سعی میکنم هر روز چند خطی برات بنویسم پسرکم من وبابایی سرتا پا منتظرتیم پس تواین چند روزم حسابی مواظب خودت باش  یه عالمه بوس ابدار برای پسر گلمون ...
6 شهريور 1393

5 روز مونده

امروز چهارشنبه 5 شهریوره  پسر گلم امروز بابایی  قرارداد بانک خون رو بست و تمام قرارارو برای روز عمل اوکی کرد امیدوارم همه چیز به خوبی بگذره. عزیزم تو این چند روز اخری یکم وضعیت خوابم از قبل بدتر شده شبا یشتر بیدار میشم و خوابم نمیبره فک کنم دارم برای ورود شما و کم خوابیاش اماده میشم وروجک خان من مواظب خودت باش عسیسم ...
5 شهريور 1393